معنی نوعی پیش غذا
حل جدول
سوپ
پیش غذا
سالاد
اردور
سالاد، خوراکی معمولا اشتها آور که قبل از غذای اصلی خورده شود
نوعی غذا
کراکت مرغ
مسما
نوعی چاشنی غذا
رب
نوعی سس غذا
سس سالسا
فارسی به عربی
فارسی به ایتالیایی
antipasto
لغت نامه دهخدا
غذا. [غ َ] (از ع، اِ) رجوع به غذاء شود.
غذا. [غ َ] (ع اِ) بول شتر. (اقرب الموارد). رجوع به غذی شود.
پیش پیش
پیش پیش. (ق مرکب) جلوجلو. پیشا پیش. تقدم. ترجمه ٔ قدام. و گاهی «از» بر آن داخل کنند و از پیش پیش گویند:
زانکه هر مرغی بسوی جنس خویش
میپرد او در پس جان پیش پیش.
مولوی.
شیر را چون دید محو ظلم خویش
سوی قوم خود دوید او پیش پیش.
مولوی.
آنرا که پیر و دل روشن روان بود
از پیش پیش مشعل دولت روان بود.
تأثیر.
گذشتن از جهان گر خسروی نیست
علم پس پیش پیش مردگان چیست.
تأثیر.
فرهنگ فارسی هوشیار
واچ کردن
معادل ابجد
2149